زندگی ادامه دارد

زندگی ادامه دارد

گفته بودم چوبیایی...
زندگی ادامه دارد

زندگی ادامه دارد

گفته بودم چوبیایی...

راهی نداشتیم:)

شما دردی و آهی نداشتین

ما جز آه~راهی نداشتیم:))

"•••"

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ:

ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻩ .. ﻧﮕﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ.. 

ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺎﺟﻮﮎ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﯿﺪﺵ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺨﻨﺪﻩ ..

 ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﻩ، ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﻦ، 

ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﮑﺮﮐﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ 

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻦ،

 ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.


ﺑﺮﺍﺵ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ، ﺑﺮﺍﺵ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﭙﺰﯾﺪ،

ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﺵ، ﺑﻌﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ... 

ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ، 

ﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﯿﺪ،

 ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ، 

ﺷﻤﺎ ﺟﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ..

 ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ..

ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯿﺪ..

 ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯽزنه 

این بزرگترین کمکه


چیزی نمیمونه بخورم:))

+اوهوع اوهوع

-اخی .چرا سرفه میکنی؟

+درماخوردب (سرما خوردم)

-چیز دیگه ای نبود بخوری؟

+نه...تو خونمون،چیزس نمیمونه بخورم:)))

*-*

بهترین دوستم؛

آیینه است

وقتی که 

من گریه می کنم

او نمی خندد ...


#چارلی_چاپلین

با همه فرق داشت..‌

بگو شده تا حالا لا به لای ادما

عاشق یکی بشی...که فرق میکنه؟ 

اون قلبمو برداشت،گرفت تو دستاش

یادم نمیره...چقدر دوستم داشت


•••‌

رضایا

تو چرا بی خبر از ما شده ای؟:)

دیگران را اگر از ما خبری نیست ،چه غم؟

نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شده ای؟

(شهریار)

نه بسته ام به کَس دل ...نه بسته کَس ده من بلِ:|

یه جایی دیدمش تا ده دقیقه داشتم زمینا رو گاز میزدم :))) 

بی عنوان...حرفی نیست!

+اشکال نداره.تو میتونی گریه کنی،هر چقدر گریه کنی،تهش میگی من چرا دارم گریه میکنم؟ واقعا ارزشش رو داره؟ اون وقته که لبخند تلخی میزنی واشکاتو پاک میکنی...و روز به روز مقاوم تر میشی...

یک روزی‌توی هاگوارتز...

‍ ‍ همه ى ماها روزى دنیامون توى یک کتاب خاص...

که اسمش مارو یاد رویایى خاص مینداخت خلاصه میشد. دنیایی جادویی که فقط از کتاب ها میومد.

دنیایی که یک عینک گرد به ما احساس قدرت میداد.

دنیایی که صاعقه برامون معنى داشت.

دنیایی که مارو وادار میکرد تیکه های چوب خشک شده ی بیست سانتی رو جمع کنیم. و بهشون قدرت بدیم.

دنیایی که از یک پسر عینکی که مادر و پدرش رو از دست داده بود سرچشمه میگرفت.

وقتی یازده سالمون بود کنار پنجره به انتظارش نشستیم.

و گاهی از خودمون به خاطر مشنگ بودنمون متنفر میشدیم. 

گاهی از ترس اون اسمشو نبر شب خواب نمیرفتیم!

اون روزا که سعی میکردیم با مار ها حرف بزنیم...

اون روزایی که فراموش شدن...

فقط گاه گاه از ذهنمون رد میشن... اه میکشیم و میگیم.. 

یادش بخیر! یک روزی توی هاگوارتز...

شهریار کوچولو جواب داد: دلم که خیلی می‌خواهد اما وقت چندانی ندارم. باید بروم دوستانی پیدا کنم و از کلی چیزها سر درآورم.»

آن را هم مثل قبلی ها رد کرد: 

-این یکی خیلی پیر است... من یک بره میخواهم که مدت ها عمر کند... 

باری چون عجله داشتم که موتورم را پیاده کنم رو بی حوصلگی جعبهای کشیدم که دیوارهاش سه تا سوراخ

داشت، و از دهنم پرید که: 

-این یک جعبه است. برهای که میخواهی این تو است. 

و چه قدر تعجب کردم از این که دیدم داور کوچولوی من قیافهاش از هم باز شد و گفت: 

-آها... این درست همان چیزی است که میخواستم! فکر میکنی این بره خیلی علف بخواهد؟ 

-چطور مگر؟ 

-آخر جای من خیلی تنگ است... 

-هر چه باشد حتماً بسش است. برهیی که بت دادهام خیلی کوچولوست. 

-آن قدرهاهم کوچولو نیست... اِه! گرفته خوابیده... 

و این جوری بود که من با شهریار کوچولو آشنا شدم.

عشق... یا....عشق؟!

حرف دل هامونو میرسوندیم  به خدایی که خالق عشقه

میخواستیم اون همصدایی باشیم که تا ابد عاشق عشقه...


***^-^

آنتیگونه: تا حالا عاشق شدی؟

تیرسیاس: عشق خطرناکه خانوم!

آنتیگونه: چرا؟

تیرسیاس: چون نمیذاره از چیزای خطرناک بترسی!



رویا ها...تصورات...تمام دنیای ما

دیواری  تصور کن

پنجره ای، وسطِ دیوارت بکش

فضای سبزی پشتر ان پنجره به تصویر درار

پنجره ات را باز کن ! 

هوای تازه و خُنَکِ صبحت را استشمام کن

لذت ببر 

بعد عقب برو

پنجره را ببند

محیط زیبایت را پاک کن

پشت پنجره ، محیطی خاکستری و غرق دود بکش

پنجره را باز کن

صدای گرگی که از دور دست ها زوزه اش به گوش میرسد ازارت میدهد

بوی بدی که پراکنده در محیط است را استشمام کن

باز هم لذت میبری ؟ 

دنیای زیبا از تو دور نمیشود...

تویی که با افکار و تصوراتت دنیای زیبایت را به هوای پراکنده از دود تغییر میدهی ! 

ادم ها همینند 

در رویا ها و تصوراتشان غرق میشوند

زندگی خود را میسازند

زندگی کردن خود را بوجود میاورند

در اخر ناغافل از خود میگویند : خدایا ! چرا این بلا هارا بر سرم می اوری ؟ 

.

.

پ ن : خوشم نمیاد خونم سرد باشه. این رو بیشتر از اولی دوست ندارم ولی فعلا بهتر از اون یکیه

معذرت خواهی!

موهاش ، دریا بود

دنیامو زیبا کرد

فهمید دیوونم...

موهاشو کوتاه کرد



چند وقته اصلا سر به هیچ نا کجاابادی نمیزنم! با عرض معذرت از تمامی دنبال شدگانی که چند وقته دنبال نمیشن! قول میدم وقتی حالم خوب شد بیام تمام پست هاتون رو بخونم:)

میرسد روزی که بی هم میشویم...

[می رسد روزی که بی هم میشویم ،

یک به یک از جمع هم کم می شویم 

میرسد روزی که ما در خاطرات،

موجب خندیدن و غم میشویم،

گه گداری یاد ما کن ای رفیق...

میرسد روزی که بی هم میشویم...


صورتی

یاد قبلا افتادم...روزایی که خانوادتابا چند تا خانواده دیگه میرفتیم خونه هم. بعد خونه یک شخصی دو تا بچه داشتن. یه پسر بزرگ تر و یه دختر کوچیک تر. همیشه برای ناراحت نشدم دختر میرفتم توی اتاق صورتیش باهاش خاله بازی میکردم! بعد دلم پیش اون کامپیوتر پسره بود که دختر داییم هم که اومده بود میشستم با چند نفر استار وارز میدیدن...همیشه غصه می خوردم که چرا من نمیتونم برم کارتون نگاه کنم ؟! ولی به بازی کردن تو اون اتاق صورتی ادامه میدادم...

یادت میاد..بچه گی ها...اتاق اسباب بازی ها...

کوچه خیلی خوبه...خونه خیلی دوره...

کبوتره میخونه اون که روی بوم خونه...

نشسته روبه رومه...بچه های کوچه..

باتوپ پلاستیکی شون میان بیرون دونه دونه

مامان  مشغول آشپزی حرف نداره باهاش کسی

یه گوشه ناراحت نشسته دستش دستمال کاغذی 

بابا سر کاره بابا فکر مائه...بابا قهرمانه آره بابا قهرمانه...



+ امروز... بهتره بگم امشب!کل پذیرایی 25 نفر مهمون با من بود!! حالا بگذریم از ظرف هندونه و میوه و اینکارا که کمرمو شکوند....ظرف های کثیف رو هم مرتب جمع میکردم ...دوباره پیشدسی میچیندم.... خلاصه برنامه ای بود! 

ولی خب! قبل مهمونی من هیییچ کمکی جز آماده کردن میز و حاظر کردن ترشی مربا و ماست ویکم خرده کار دیگه ...کاری نکردم.اهااان سینی چایی! اخخخخ سینی چایی! اون هم خیلی سنگین بود! حالا بگیم ما حدود هفت. هشت تا ظرف گنده برای پذیرایی داشتیم.همشونو دور مهمونی چرخوندم

شهزاده ای ..زرین کمر. بنشسته بر ،اسب سفید...میومد از کوه و کمر . میرفت و آتش به دلم..میزد نگاهش...

ادمهارا زیاد تنها نگذارید 

چون توی تنهایی 

دنیایی برای خودشان میسازند

که دیگه کسی توش نیست

ذره ذره...نم نمک

((عشق خودش خواهد امد نمی توان از ان فرار کرد عشق خودش اهسته اهسته در گوشه ای می اید و در گوشه ای از قلب مهربانت ارام و بی صدا می نشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر میکند....






                                                                                  همخونه

نیمه پر لیوان

همیشه به نیمه پر لیوان نگاه کنید زیرا امکان دارد دستتان تکان خورده و مواد داخل لیوان بریزد:|

سخن حکیمانه ای بود

ماه مبارک میرسه و شب تا بعد سحر بیداری  و صبح تا ساعت 3  خوابیدن ها شروع میشه:)))

به زیر سقف این خونه...

همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته س . همیشه حال ما اینه...

همیشه دنیا آشفته ست...




به زیر سقف این خونه..

منم مثل تو مهمونم...

منم مثل تو میدونم...

تو این خونه نمیمونم...

تو این خونه...

نمیمونم.


+فقطططط چهار تا امتحان مونده

یار!

احتمالا مادر و پدر و کلا خانواده پنج شنبه میان :| منو نبردن بنابر این انتظار سوغاتی های خوب خوب دارم:|

مشهد:(

خانواده میرن مشهد و من.....

هی میگم امتحانات سر خرن میگن نه ! بفرما اگه امتحانات نبووودن منم فردا صبح زود به جای اینکه توی خونه دایی باشم تو راه مشهد بودم :(

البته خونه دایی هم خوبه هاا ولی خب...مشهد یه چیزه دیگه ست:|

سرخر

آیا میدانستید؟ امتحانات هم دبیران و هم دانش آموزان و هم پدرها و مادر های دانش آموزان را خسسسته و کسل مینماید؟

پس آیا نتیجه نمیگیریم که اون چیزی که سر خره ، امتحاناته . نه بقیه برنامه های ما؟


شماره صندلی بنده: ۲ =مساوی با اینکه من نشستم و مراقب کنارمنه!:(((


نیمه باکلاس!

با اینکه پس فردا امتحانه ..ولی امروز فوق العاده ست! نسیم نیمه گرم بهاری ؟ موجوده

 تراس  سر سبز پر گل؟ موجوده

میز و صندلی راحت ؟ موجوده!

چرا رفتی همایون شجریان؟ موجوده!

رمان سرگرم کننده؟ موجوده

مزاحمت نکردن خانواده ؟ موجوده

بی کاری و ازادی محض ؟( به جز فکر امتحانات در گوشه ذهن ) موجوده

اهاااان اهنگم عوض شد رفت اهنگ کره ای:)))

ادم باید از بیشتر زبونا اهنگ داشته باشه تا باکلااااس شه:)))

الان من به زبانای انگلیسی ، المانی، فارسی، کره ای ، فرانسوی و اسپانیایی اهنگ دارم:)) 

حالا باکلاس باکلاسم نه نیمه باکلاس0_o 

شهبانو کجااایی ؟ دقیقا کجاایی؟ کجایی تو بی من ....تو بی من کجاایی؟

احساس کمبود محبت کردم برای خودم اهنگ خوندم . پرابلم؟؟

نزدیکی به امتحانات پایانی . کتاب توی دستم و موبایلم لاش:))


سیم کارتم سوووخت :( آقای پدر نمیرن درستش کنن

+ وروجک :  (ه) میشه بواستی؟ (وایستی) 

من : چیکار کنم ؟

اون : بواست 

من : :)))))))))

I'm back:))

Yehet:)) bargashtam

...

خودمو گم کردم . همه کارام قاطی شده..

از تو به یک اشاره از من به سر دویدن...

نمیدونم موفقیت چیه؟ فرد موفق کیه؟ چه جوری ادم موفق میشه؟ اصلا یه ادم معمولی ، یکی مثل من ، موفق میشه؟

هیچ وقط  نتونستم کاری رو درست از اول بکنم. یا وسطش ول میکنم، یا کار یه کس دیگه رو کامل میکنم ( البته اشپزی فرق داره)

همیشه هر کسی ،که خصوصیت خوبی داشته باشه الگو م قرار میدم چرا ؟ چون خودم به قدر کافی کامل نیستم.

همیشه فکر میکردم اعتماد به نفسم به آسمون ها میرسه. الان نگاه میکنم. اونایی که اعتماد به نفس دارن هیچ وقت بدی توی وجودشون ، و زشتی نوی ظاهرشون ندیدن. که من هر دو رو میبینم ولی ، اون اراده لازم رو ندارم که بدی ها رو از بین ببرم و خوبی ها رو تقویت کنم.

حتی برای درس هام! ممکنه هر سالی که میگذره ، یه مقدار به درس خوندنم اضافه شه، اما  هیچ وقت نشده که یه درسی رو کاامل بخونم:| ( دروغ گفتم امسالی یه بار شد که امتحانش رو شدم ۱۹/۷۵ )

همون یه بار هم که خوندم فکر کنم از خجالت امتحانات قبلی بود که بد ترراز دوستان گرام شده بودم:))


پدرم اصلا مشکلی با درس نخوندن من ندارن :)) میخواستم با پدرم دوستم رو برسونم خونه ،

من :  (ب) ؟

ب : هوم؟؟

من : درسات رو خوندی؟

ب : نه :|

پدر گرام : آفرین! 

من و ب : ؟! :|



علی ای همای رحمت

علی ای همای رحمت

شهریار 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا


....

،+ باید درس بخونم و افتادم به وب گردی :|

شازده خانوم قابل باشن ،باید بگم به شعر من خوش آمدی ، خوش آمدی ،خوش آمدی...

پدرم و پدربزرگ مادریم شعر میگن... یه بار سعی کردم ولی وقتی نتیجه رو دیدم پشیمون شدم :|

حسودیم میشه ....داداش کوچیکم ده ساله س...یککک شعرایی میگه:|| 

حسودم من نیستم کههه...شما که میدونین:)))

+عنوان: ستّار

بیا تا ، دل نمرده باز . بازم یادم بده پرواز ، بیا تا دلخوشی م بازم ، کنار تو بشه آغاز...

تا حالا شده کل یک روز رو در بد اخلاق ترین روز های زندگی تون با خواهرتون کل کل کنین و داد بزنین ؟ در حالی که سردرد  گرفتین ودلتون درد میکنه؟؟ 

من شده :))) 

امروز شد ! دلم درررررد میکنه

سرم هم درررررد میکنه:|

وروجک خونواده هم اعصابم رو خط خطی میکنه:|

عنوان: مسیح و آرش ای پی


تو ماهی و من ، ماهی این برکه ی کاشی.. اندوه بزرگیست زمانی که نباشی...

خوبی همیشه نوع های متفاوتی داشته و دید هر کس هم نسبت بهش فرق میکنه

نظر  من اینه  که خوبی از دوست داشتن میاد‌ . ما اگه دوست داشته باشیم بدی که نمی کنیم ، میکنیم؟

اگه از کسی خوشمون بیاد وجدانمون میزاره اذیتش کنیم ؟ فکر نمی کنم

دوست دارم دوست داشته باشم  که دوست داشته شم.و خوبی کنم که بهم خوبی کنن .

دعا کنین بتونم همچین کسی باشم

+ از سهراب سپهری خوشم نمیاد. یعنی در واقع از شعر نو خوشم نمیاد. مثنوی بیشتر دوست دارم.

+ امیدوارم هرچه زودتر تابستون برسه :|

1:7 AM

ساعت 1:7 A M

خوابم نمی بره

از فکر پس فردا حالم بهم می خوره:|

من ،برعکس همه ، پشت خنده هام غمه تو ، برعکس منی . شادی و غمگین میزنی

سیزده بدر مبارک ! عید از دست رفته هم همینطور

و اینکه تسلیت نزدیک شدن به امتحان های نهایی و صفر الی دو گرفتن !

داستان و رمان بلد نیستم بنویسم ولی نوشتن رو دوست دارم. چیزی به ذهنم نمیاد ولی خوب ویرایش میکنم:) 

و تشکر از لیدی بانو ی خودم که توی این مدت که نبودم از یادم نبرد و اینکه خیلی حالم خوبه:)

+ عنوان : محسن یگانه 

اهنگ قشنگیه !

امروز با دختر دایی هام داشتیم بازی آنلاین میکردیم که هی میپرید بیرون :| روی اعصابم بود :)))

من ، برعکس همه ، پشت خنده هام غمه

تو، برعکس منی، شادی و غمگین میزنی

ولی تو ، فوقش آخرش ، میگی کلاه رفته سرش

باشه کلاه رفته سرم ولی تورو از رو میبرم

خط و نشون کشیدم ، خدایی نکرده دیدم

چشمام دیگه تو رو نبینه ، آره دوری و دوستی همینه..‌





⬆یک ذره از متن آهنگ 

دیگه. دل ، باکسی نیست .... دیگه فریاد رسی نیست...ٔ آسمون ، ابری شده. ، دیگه خار و خسی نیست...

امشب خونه مادر بزرگ الان یهویی:))

من همچنان سیم کارت سوخته :)))

دیگه هیچی:دی

قشنگ!!

امشب شب قشنگیه ‌. فردا روز قشنگی خواهد بود.دیروز هم روز قشنگی بود.هر شب به انتظار فردا میشینم که هر چیز میخواد بشه . با این که به قول خودم توی پستای قبلی اتفاق خاصی نمیفته ولی همه اتفاق هایی که میفتن جدیدن و اکثرا دوست داشتنی .

البته به دید ادم بستگی بیشتری داره ؛))

+ از سندی بدم نمیاد. ولی مراد نمیبینم :)) نمیدونم چرا همه بدشون میاد ازش

بیا ، یادم بده پرواز رو با دستات دلم با رفتنت،دنیاش رو از دست داد

+ چند روز مسافرت بودیم و نبودم ؛) 

+ از کل درس ها عقب افتادم و هنوز نمیدونم چی به چیه !!!

+ با سیمکارت سوخته خدمت میرسیم :))

+متوجه میشویم که از اندی خوشمان می اید:دیی

قایقی خواهم ساخت،پیش خواهم رفت...

تا فرصت هست باید زندیگی کنیم و دوست بداریم. ببخشیم و بگذریم تا همیشه و جاویدان زنده بمانیم.گریستن و نالیدن هیچ دردی را دوا نمی کند.باید به مبارزه و تلاش ادامه دهیم.


پیرزن غر غرو

شدم مثل این پیرزن هاى غر غرو که به زمین و زمان ایراد میگیرن:(

دلم براى قبلا تنگ شده ... وقتى که به همه چیز ساده نگاه میکردم

وقتى که همه چیز رو براى خودم تجزیه نمیکردم

وقتى که این همه شک نداشتم

وقتى که با کوچکترین چیزی خوشحال میشدم و همینطور برعکس

دلم تنگ شده...


گذشت..

عارفی گفت :آنچه از سر گذشت ، شد سرگذشت!

حیف ، بى دقت گذشت، اما گذشت!

تا که خواستیم دو روزى فکر کنیم،

بر در خانه نوشتند ، در گذشت...


+بنده صبر کردم امتحان ها تموم شدن ، گند زدم، بعد شروع کردم درس خوندن:|

باران تویی...

هوس بارون کردم:|

انشاالله بباره:) 

روی تخت نشستم و توپ والیبال توی دستام و دارم پنجه میزنم:)

چیزی نگفت و بگذشت...

گفتم غم تو دارم ،چیزی نگفت و بگذشت

حافظ خوشا به حالت ، یارم گذشت و یارت

گفتا غمت سرآید...

تافت بزنین به حال خوش:)

سلام خوبین؟

من که الحمدالله خوبم:)

الان خونه مادر بزرگیم و من در کنار دختر دایی

حالم خوبه و بعد یه مدت اعصاب دارم! 

انشاالله شما هم هر کدومتون حالتون بده خوب شه و همونجور بمونه:))

آهای خوشگل عاشق

آهای خوشگل عاشق

آهای عمر دقایق

آهای وصل به موهای تو سنجاق شقایق

آهای ای گل شب بو

آهای گل هیاهو

آهای طعنه زده چشم تو به چشمای آهو



+رمان همخونه رو خوندین؟ اگه نخوندین بخونین خیلی قشنگه

+ما مشغول مهمون داری بعد عمل مادر :|

شادی

امسال خیلی زود گذشت.بعضی اوقات با غم و بعضی اوقات باشادی

ادم باید بخواد ،تا بهش خوش بگذره. اگر به این فکرکنیم که مجبورمون کردم کاری رو انجام بدیم بهمون بد میگذره ، به چیز های بد فکر نکنیم

چقدر کم

چقدر خوبن کسایی که بی منت دوست میدارن ، بی منت محبت میکنن و انتظاری هم ازما ندارن

و چقدر کمن این اشخاص


پایان امتحانات مبارک باد

امروز صبح زود بیدار شدیم و رفتیم به آشپزخانه!

کمی اطراف خود را نگاه کردیم و کتاب آشپزی را باز کرده، صفحه ی کرم پاتیسیر در ماکروفر را پیدا کردیم وشروع کردیم به درست کردن.یک کرم آسان و خوشمزه:دی حتما امتحان کنین

خلاصه ما کیک یخچالی را درست کردیم و گذاشتیم توی یخچال طبقه بالا و ظهر به خانه اون یکی مادر بزرگ! رفتیم و بعد از ظهر دادیم بخورن

ته کیک برای خودمان نماند! نمیدونم چرا:| خیلی به نظر خودم شیرین شده بود.

خب الحمدالله دوست داشتن:))

+دوروز تا پایان امتحاناات موندهههههه خدا صبرمون بده این دوروزو:)


اعصاب

اعصاب ندارم،حوصله م سر رفته ، از دست دو نفر عصبانیم به خاطر لجشون و از دست خودم عصبانیم .دچار خود درگیری شدم:|



+دیشب خواهر مهمون داشت و منم کمکش! یعنی کمک هم که نه! کل کارهارو کردم ! ( البته ناگفته نماند وقتی همه مهمون ها رفتن دیگه جمع کردن ظرف هارو به عهده خودش گذاشتم:دی)


سرد!

هوا سرد است، باد پاییزی درخت هارا میرقصاند .من لرزان از سرما، در بالکن خویش از ابر ها که همانند کارتون هاشده اند عکس میگیرم!:دی



متن بالا شرح حال من در پنج دقیقه پیش است!

+امروز امتحان ریاضی داشتیم،به شددددت آسون بود :| من سکوت میکنم :|

تنبل!

امروز با کمال تنبلی برای خانواده پففیل درست کردم:| حوصله نداشتم چیز خاصی درست کنم:)))

+یعنی اگر ذره ای به برف اومدن اینجا اعتقاد داشتم الان از بین رفت:|