زندگی ادامه دارد

زندگی ادامه دارد

گفته بودم چوبیایی...
زندگی ادامه دارد

زندگی ادامه دارد

گفته بودم چوبیایی...

کاش

کاش بود...

کاش نرفته بود...

کاش وداع نگفته بود...

خیلی حس بدیه...امروز یاد دو نفر افتادم...دو نفر عزیز تر از جانم...دونفری که ترکم کردن

ترکم کردن توی کودکی...

البته خدارو شکر میکنم که بقیه عزیزانم هنوز بامن هستند...مثل این دونفر که هنوز هم توی قلبم زنده اند و نفس میکشن....مثل عمه جان عزیز تر از جانم و مادر بزرگ مادرم ...

قدر عزیزانتون رو بدونید....

نظرات 4 + ارسال نظر
لِیدی :) چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 16:44 http://ladynotes.blog.ir/

روحشون شاد باشه

و اونایی که توی زندگیت هستن رو خدا حفظشون کنه واست :)

ممنون
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه
سلامت باشی

دختر خاک چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 10:38 http://www.dokhtarekhak.blogfa,com

سلام عزیزم

خونه ی جدید مبارک

روحشون شاد باشه این دنیا همینه هیچ ارزشی نداره منم دلم واسه زن داداشم خیلی خیلی تنگ شده الان چهار ماه هست ندیدمش امیدوارم روحش شاد باشه

سلام عزیزم
خیلی ممنون:*

خدا بیامرزدشونانشالله در اون دنیا جاشون عالیه:(

دختری بنام اُمید! سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 20:12

سلام
خوبی؟
وبلاگ نو مبارک
تو وب شاذه دیدم وبلاگ جدید راه اندازی کردی اومدم خونه مبارکی

سلام
خوبم الحمدالله ،شما خوبی؟
خیلی ممنون لطف داری

شاذه سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 18:27

من و مادربزرگ.... من و دلتنگی... گاهی از دلتنگی عصبانی میشم. گاهی هم میگم خدا رو شکر که تمام این سالها مادربزرگی به این عزیزی داشتم. خدا رو شکر...

الحمدالله ...خدا رو شکر که همین قدر هم داشتیمشون...خدا رو شکر که هنوز عزیزانی هستن که دوستشون داشته باشیم...خدارو شکر

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد