کوچه خیلی خوبه...خونه خیلی دوره...
کبوتره میخونه اون که روی بوم خونه...
نشسته روبه رومه...بچه های کوچه..
باتوپ پلاستیکی شون میان بیرون دونه دونه
مامان مشغول آشپزی حرف نداره باهاش کسی
یه گوشه ناراحت نشسته دستش دستمال کاغذی
بابا سر کاره بابا فکر مائه...بابا قهرمانه آره بابا قهرمانه...
+ امروز... بهتره بگم امشب!کل پذیرایی 25 نفر مهمون با من بود!! حالا بگذریم از ظرف هندونه و میوه و اینکارا که کمرمو شکوند....ظرف های کثیف رو هم مرتب جمع میکردم ...دوباره پیشدسی میچیندم.... خلاصه برنامه ای بود!
ولی خب! قبل مهمونی من هیییچ کمکی جز آماده کردن میز و حاظر کردن ترشی مربا و ماست ویکم خرده کار دیگه ...کاری نکردم.اهااان سینی چایی! اخخخخ سینی چایی! اون هم خیلی سنگین بود! حالا بگیم ما حدود هفت. هشت تا ظرف گنده برای پذیرایی داشتیم.همشونو دور مهمونی چرخوندم
ادمهارا زیاد تنها نگذارید
چون توی تنهایی
دنیایی برای خودشان میسازند
که دیگه کسی توش نیست
((عشق خودش خواهد امد نمی توان از ان فرار کرد عشق خودش اهسته اهسته در گوشه ای می اید و در گوشه ای از قلب مهربانت ارام و بی صدا می نشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر میکند....
همخونه
همیشه به نیمه پر لیوان نگاه کنید زیرا امکان دارد دستتان تکان خورده و مواد داخل لیوان بریزد:|
سخن حکیمانه ای بود
ماه مبارک میرسه و شب تا بعد سحر بیداری و صبح تا ساعت 3 خوابیدن ها شروع میشه:)))
همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته س . همیشه حال ما اینه...
همیشه دنیا آشفته ست...
به زیر سقف این خونه..
منم مثل تو مهمونم...
منم مثل تو میدونم...
تو این خونه نمیمونم...
تو این خونه...
نمیمونم.
+فقطططط چهار تا امتحان مونده
احتمالا مادر و پدر و کلا خانواده پنج شنبه میان :| منو نبردن بنابر این انتظار سوغاتی های خوب خوب دارم:|