اسمم با موبایل قاطی میشه. شاذه ام
دلم برای ماه مبارکهای بچگیام تنگ میشه. ما اجازه نداشتیم شب بیدار بمونیم. صبحم دیگه آخرین حدش ساعت هشت بود. بعدازظهر اجازه داشتیم بخوابیم ولی از گشنگی خوابمون نمی برد. شبم که افطاری و دعا دور هم.... هی... یادش بخیر...
الان یعنی فرق کرده؟...الان مثلا... اینکه اجازه دارین شب بیدار باشین اینش عوض کرده؟؟ خیلی زندگی های قدیمی رو دوست دارم. همه همیشه یه حالت دوست آشنایی بودن...
متوجه سخن حکیمانت نشدم با اینکه چندبار خوندمش
:))) سنگین بود
خلاصه ش که حواستون باشه دستتون تکون نخوره و مثلا آب توی لیوان بریزه:)))
اسمم با موبایل قاطی میشه. شاذه ام
دلم برای ماه مبارکهای بچگیام تنگ میشه. ما اجازه نداشتیم شب بیدار بمونیم. صبحم دیگه آخرین حدش ساعت هشت بود. بعدازظهر اجازه داشتیم بخوابیم ولی از گشنگی خوابمون نمی برد. شبم که افطاری و دعا دور هم.... هی... یادش بخیر...
الان یعنی فرق کرده؟...الان مثلا... اینکه اجازه دارین شب بیدار باشین اینش عوض کرده؟؟
خیلی زندگی های قدیمی رو دوست دارم. همه همیشه یه حالت دوست آشنایی بودن...