زندگی ادامه دارد

زندگی ادامه دارد

گفته بودم چوبیایی...
زندگی ادامه دارد

زندگی ادامه دارد

گفته بودم چوبیایی...

رویا ها...تصورات...تمام دنیای ما

دیواری  تصور کن

پنجره ای، وسطِ دیوارت بکش

فضای سبزی پشتر ان پنجره به تصویر درار

پنجره ات را باز کن ! 

هوای تازه و خُنَکِ صبحت را استشمام کن

لذت ببر 

بعد عقب برو

پنجره را ببند

محیط زیبایت را پاک کن

پشت پنجره ، محیطی خاکستری و غرق دود بکش

پنجره را باز کن

صدای گرگی که از دور دست ها زوزه اش به گوش میرسد ازارت میدهد

بوی بدی که پراکنده در محیط است را استشمام کن

باز هم لذت میبری ؟ 

دنیای زیبا از تو دور نمیشود...

تویی که با افکار و تصوراتت دنیای زیبایت را به هوای پراکنده از دود تغییر میدهی ! 

ادم ها همینند 

در رویا ها و تصوراتشان غرق میشوند

زندگی خود را میسازند

زندگی کردن خود را بوجود میاورند

در اخر ناغافل از خود میگویند : خدایا ! چرا این بلا هارا بر سرم می اوری ؟ 

.

.

پ ن : خوشم نمیاد خونم سرد باشه. این رو بیشتر از اولی دوست ندارم ولی فعلا بهتر از اون یکیه

نظرات 1 + ارسال نظر
لِیدی :) شنبه 1 آبان 1395 ساعت 23:07 http://ladynotes.blog.ir/

من بعضی وقتا تصورات مزخرفی توی ذهنم دارم یهو به خودم میام خودمو متوقف میکنم
گاهی وقتا ناخودآگاهه وقتایی که حالم خوب نیست تصورات خوبی نمیتونم داشته باشم

خب اره یه وقتی ادم بدش میاد ومن شده تا حالا نتونم جلوی تصورات بدم رو بگیرم حتی :)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد